|
سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 22:33 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ،
با لب بسته نوشت ، گرم و پر رنگ نوشت ،
روی هر سنگ نوشت ، تا بخوانند همه
که اگر عشق نباشد دل نیست
روز ولنتاين مبارك مهنازم
اگر دریای دل آبیست تویی فانوس زیبایش اگر آیئنه یک دنیاست تویی مفهوم و معنایش تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تو یعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن تو یعنی روح باران را متین و ساده بوسیدن و یا در پاسخ یک لطف به روی غنچه خندیدن اگر چه دوری از اینجا تو یعنی اوج زیبایی کنارم هستی و هر شب به خوابم باز می آیی اگر هرگز نمی خوابند دو چشم سرخ و نمناکم اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم ولی یادم نخواهد رفت که یاد تو هنوز اینجاست میان سایه روشن ها دل شیدای من تنهاست نباید زود می رفتی و از دل کوچ می کردی افق ها منتظر ماندن که از این راه برگردی اگر یک آسمان دل را به قسط عشق بردارم میان عشق و زیبایی تورا من دوست می دارم
![]()
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
![]()
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 10:43 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
دقايقي تو زندگيت هست كه دلت براي بهش بگی خیلی دوستت دارم رضا جونم
![]()
چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
آهـــــــــای فلانی !
وسعـت یک اقــیـانــوس است !
ادامه مطلب ... ![]()
سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
من این پریشانی رو دوست دارم چون خنده و حرفهای قشنگ
تو به من امید زندگانی داده
بغض اسمان دلتنگی را دوست دارم
چون مطمعنم روزی فرا می رسد که تو را در اغوش می گیرم
دوری تو عذابم می دهد
روز و شبهای بی تو مرا دیوانه می کند
اما من این دیوانگی رو دوست دارم
بی قرارم اما ساختم با دوریت نشستم به انتظار امدنت
من این انتظار و بی قراری رو دوست دارم چون که تو رو دارم
رضا جان دوستت دارم ![]()
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 21:26 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
هرگز تصور نمی کردم
دوستت دارم عشقم ![]()
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 10:20 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
این اولین و اخرین باری بود که عهد عشق رو با یک نفر بستم
تو نبودی زیر باران ، لحظه غروب همیشه و همه جا به
انتظار تو نشستم تا تو بیایی و عشقم رو ببینم تا در
حسرت تو بمیرم
مثل پرنده اسیر نکردم تو رو در قفس دلم مثل همان پرنده
رهایت کردم در اسمان ابي دلم
دوست دارم تا ابد رضا جان
![]()
شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
وقتي دلتنگ شدي
به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.
وقتي نااميد شدي
به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.
وقتي پر از سکوت شدي
به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.
وقتي دلت خواست از غصه بشکنه
به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.
وقتي چشمات تهي از تصويرم شد
به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.
وقتي به انگشتات نگاه کردي
به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات
گم ميشد.
وقتي شونه هات خسته شد
به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.
![]() ![]() |